www.alie.lxb.ir
*@kolbeh eshg@*
درباره وبلاگ


اگر قرار بود تو دنیا جای چیزی باشم دوست داشتم جای اشک رو گونه هات باشم توی چشات متولد بشم رو پلکات جون بگیرم رو گونه هات جاری بشم رو لبات بمیرم تا بدونی چقدر دوستت دارم . . .
نويسندگان
سه شنبه 10 بهمن 1391برچسب:, :: 20:51 :: نويسنده : علی
شنبه 7 بهمن 1391برچسب:, :: 21:4 :: نويسنده : علی

 

پنج شنبه 5 بهمن 1391برچسب:, :: 19:15 :: نويسنده : علی



این سوی زندگی من و تو هستیم و آن سوی دیگر سر نوشت !

این سو دستها در دست هم است و آن سو عاقبت این عشق !

به راستی آخر این داستان چگونه است ؟ تلخ یا شیرین ؟

سهم من و تو جدایی است یا برابر است با تولد زندگی مان ؟

چه زیباست لحظه ای که من به

سهم خویش رسیده باشم و تو نیز به ارزوی خود !

چه زیباست لحظه ای که سر نوشت

با دسته گلی سرخ به استقبال ما خواهد آمد!

چه تلخ است لحظه جدایی ما و چه غم انگیز است لحظه خداحافظی ما !

این سوی زندگی ما در تب و تاب یک دیدار می باشیم ....

و آن سوی زندگی یک علامت سوال در آخر قصه من و تو دیده می شود !

آیا ما به هم میرسیم یا نمیرسیم ؟

سرانجام این داستان به کجا ختم خواهد شد ؟
 

سه شنبه 3 بهمن 1391برچسب:, :: 20:55 :: نويسنده : علی

                        میگن هیچ عشقی تو دنیا

                         مثل عشق اولی نیست

                           میگذره یه عمری اما

                         از خیالت رفتنی نیست

                        داغ عشق هیچکی مثل

                      اون که پس میزنتت نیست

                        چه بده تنهاشی وقتی

                    هیچ کسی هم قدمت نیست

                           چقده سخت بدونی

                      اون که میخوایش نمیمونه

                      که دلش یه جای دیگس و

                       همه وجودش مال اونه

                         چه بده برای اونکه

                      جون میدی غریبه باشی

                      بگی میخوام با تو باشم 

                       بگه میخوام که نباشی
 

پنج شنبه 28 دی 1391برچسب:, :: 18:27 :: نويسنده : علی

به گل گفتم: "عشق چیست؟" گفت: "از من خوشگل تر است..."


به پروانه گفتم: "عشق چیست؟" گفت: "از من زیبا تر است..."


به شمع گفتم: "عشق چیست؟" گفت: "از من سوزان تر است..."


به عشق گفتم: "آخر تو چیستی؟" گفت: "نگاهی بیش نیستم


 

پنج شنبه 28 دی 1391برچسب:, :: 18:26 :: نويسنده : علی

خیلی تنهام ...


از تنهایی خسته شدم ...

منتظر یه عشقم ...

یه عشق حقیقی ...

کاش یه عشق واقعی میومد و من و همراش می کرد ...

کاش همه ی عشقها واقعی بودن ...

مثل کویری که منتظر بارونه ...

کاش ...
 

پنج شنبه 28 دی 1391برچسب:, :: 18:22 :: نويسنده : علی

 

در این شبهای دلتنگی که غم با من هم آغوشه

به جز اندوهی و تنهایی کسی با من نمیجوشه

کسی حالم نمیپرسه کسی دردم نمیدونه

نه هم درد و هم آوایی با من یکدل نمیخونه

از این سرگشتگی بیزارم و بیزار

ولی راه فراری نیست از این دیوار

برای این لب تشنه دریغا قطره آبی بود

برای خسته چشم من دریغا جای خوابی بود

در این سرداب ظلمت نور راهی بود

در این اندوه پربرگ سرپناهی بود

پنج شنبه 28 دی 1391برچسب:, :: 18:14 :: نويسنده : علی

عشق منو پس نزنی به قلب من دس نزنی

جایی که داره تو دلت به پای هوس نزنی

یاد منو گم نکنی نصیب مردم نکنی

مجنونتو تورو خدا سردرگم نکنی

منو نذاری بی خبر بیام بگن رفتی سفر

خدا نکنه بشنوم از عشق من کردی حذر

از تو دلت کنده نشم عاشق بازنده نشم

آبرو دارم پیش دل یه وقتی شرمنده نشم

اشک منو درنیاری رو عهدمون پا نذاری

حیثیت عشق منو برای چشمام نذاری

مهرمو از دل نگیری که از دل من نمیری

فقط برای دلخوشی بگو که بی من میری
 

پنج شنبه 28 دی 1391برچسب:, :: 18:12 :: نويسنده : علی

مگه مال من نبودی ؟ مگه عاشقت نبودم ؟

مگه تو هرچی که گفتی من موافقت نبودم ؟

مگه تو هرکاری خواستی من بخاطرت نکردم ؟

حالا چی شده که میگی برم دیگه برنگردم ؟

من کجای زندگیتم ، تو که تو قلب منی

نذار دستاتو بگیرن تو هنوز عشق منی

بذار شک کنم بتونی که ازم دل بکنی

یه خبر بده بدونم که هنوز فکر منی
 

پنج شنبه 28 دی 1391برچسب:, :: 18:8 :: نويسنده : علی

زيباترين كلمه؟...... عشق

زشت ترين كلمه؟....بي وفايي

پاك ترين كلمه؟.................اشك

بي همتاترين كلمه؟............تنهايي

بي معناترين كلمه؟.......جدايي

جذاب ترين كلمه؟....آشنايي زيباترين كلمه؟...... عشق

زشت ترين كلمه؟....بي وفايي

پاك ترين كلمه؟.................اشك

بي همتاترين كلمه؟............تنهايي

بي معناترين كلمه؟.......جدايي

جذاب ترين كلمه؟....آشنایی

پنج شنبه 28 دی 1391برچسب:, :: 17:58 :: نويسنده : علی

رویای با تو بودن را نمی توان نوشت نمی توان گفت و حتی نمیتوان سرود
با تو بودن قصه شیرینی است به وسعت تلخی تنهایی
و داشتن تو فانوسی به روشنایی هر چه تاریکی در نداشتند
و...و من همچون غربت زدای در اغوش بی کران دریای بی کسی
به انتظار ساحل نگاهت می نشینم و می مانم تا ابد
وتا وقتی که شبنم زلال احساست زنگار غم را از وجودم بشوید
بانوی دریای من...
کاش قلب وسعت می گرفت شمع با پروانه الفت می گرفت
کاش توی جاده های زندگی خنده هم از گریه سبقت می گرفت

تقدیم به نفسم(zدووست دارم)

 

پنج شنبه 28 دی 1391برچسب:, :: 17:52 :: نويسنده : علی

این شعرو خودم گفتم

تو چشمای من نگاه کن







منو گم کن توی چشمات






چشم روهم نذار یه لحظه







خیره شو به آروزهات






من هنوزم ته چشمات







رده چشمامو میبینم






توی اوج آرزوهام واسه







عشقه تو میمیرم






تو چشات پر از نگاهه







من نیازم یه نگاهه






تو منو ببخشش عزیزم







آخه چشممام بی گناهه






کاش میشد بریم یه جایی







که فقط تو باشی و من






من بمیرم توی چشمات


تا چشات محتاج من شن  

(z) تقدیم به عزیزترینم
 
 
 

پنج شنبه 28 دی 1391برچسب:, :: 17:49 :: نويسنده : علی

وسعت درد فقط سهم من است

                  باز هم قسمت غم ها شده ام 
 
                    دگر آئینه ز من با خبر است  

                    که اسیر شب یلدا شده ام

                   من که بی تاب شقایق بودم 

                   همدم سردی یخ ها شده ام 

                    کاش چشمان مرا خاک کنید

                   تا نبینم که چه تنها شده ام . . .


 

چهار شنبه 27 دی 1391برچسب:, :: 12:28 :: نويسنده : علی

 دلگیرم از تمام الفبای بی کسی....

به خصوص این پنج حرف :

*** فاصله ***
 

چهار شنبه 27 دی 1391برچسب:, :: 12:17 :: نويسنده : علی

بگین بباره بارون ، دلم هواشو کرده

بگین تموم شدم من ، بگین که برنگرده

بهش بگین شکستم ، بهش بگین بُریدم

برهنه زیر بارون ، خرابُ درب و داغون

از آدما فراری ، از عاشقا گریزون

بهش بگین شکستم ، بهش بگین بُریدم

آرام باش عزیز من

آرام باش

دوباره سر از آب بیرون می آوریم

و تلألو آفتاب را می بینیم

زیر بوته ای از برف

که این دفعه

درست از جایی که تو دوست داری، طالع می شود
 

چهار شنبه 27 دی 1391برچسب:, :: 11:16 :: نويسنده : علی

من بودم ، تو و یک عالمه حرف
و ترازویی که سهم تو را از شعرهایم نشان می داد !
کاش بودی و می فهمیدی وقت دلتنگی، یک آه چقدر وزن دارد

چهار شنبه 27 دی 1391برچسب:, :: 11:11 :: نويسنده : علی

بوس لب:عاشق بودن

بوس گردن:نیاز داشتن

بوس صورت:دوست داشتن

بوس بازو:شوخی کردن

بوس پیشانی:آرامش دادن

تو کدومشو به من میدی !!!؟؟؟
 

چهار شنبه 27 دی 1391برچسب:, :: 11:8 :: نويسنده : علی

منو ببخش بخاطرت دوباره چشمام شده خیس

یا مثل من اگه کسی به فکره دردایه تو نیس

خودت میدونی که برام از خودمم مهمتری

ببخش که هرشب از تو یه فکر و خیالم میگذری

ببخش اگه هرجا میری دلم برات شور میزنه

تا برنگردی پیش من دلواپسی ماله منه

ببخش اگه هردفعه من تو آشتی پیش قدم میشم

مغرورم اما پیشه تو تازه خوده خودم میشم

از سر شوق عشق اشکی که رویه گونمه

ببخش میلرزه دلم وقتی سرت رو شونمه

وقتی تورو میبینم نگام همش سمته تو

تموم آرزوی من دیدنه لبخنده تو

اگه دلتو میزنه حرفای پر محبتم

دلخور نشو از دسته من بزن به پای غیرتم

صحبته رفتن که میشه بی اعتنایی میکنم

ببخش اگه محبتو از تو گدایی میکنم

وقتی دلت میگیره من به بودنم شک میکنم

ببخش اگه به یاد تو پلکامو روهم میذارم

هر شب تو رویای منی،چیکارکنم؟دوستدارم

وقتی یکم تو خودمم اون لحظه های بی کسی

خودم میفهمم عزیزم که واسه من دلواپسی

وقتی میبینی چشام دوباره بارونی شده

چه مهربون میشی گلم وقتی میپرسی:چی شده

پراز غروره دله من ولی تو بی افاده ای

تعارف نمیکنم گلم تو خیلی صاف و ساده ای

هرجوری که حساب کنم بازم تو از من خیلی بهتری

♥♥دلت شکست فدات بشم♥♥

♥♥♥قسم به جونه تو خودم با اشکام جوش میدم اون دله مهربونتو♥
♥♥
 

چهار شنبه 27 دی 1391برچسب:, :: 11:6 :: نويسنده : علی


در این بازاره نامردی به دنبال چه میگردی؟

نمیابی تو هرگز نشان از عشق و جوانمردی

برو بگذر از این بازار.از این مستی و طنازی

اگر چون کوه هم باشی،در این دنیا تو می بازی


 

چهار شنبه 27 دی 1391برچسب:, :: 11:1 :: نويسنده : علی

لحظه ی قشنگیه

وقتی اونی که دوسش داری ازپشت بغلت کنه

دستاشو حلقه میکنه دورت

و نفسای گرمش میخوره به گردنت

 و اروم زیرگوشت زمزمه میکن


 دوووووست دارم


چهار شنبه 27 دی 1391برچسب:, :: 10:58 :: نويسنده : علی

اگه کسی رو دوست داشته باشی نمی تونی تو چشماش زل بزنی ...!!
نمی تونی دوریش رو تحمل بکنی ....!!
نمی تونی بهش بگی چقدر دوستش داری ...!!
نمی تونی بهش بگی چقدر بهش نیاز داری ...!!
برای همین عاشقا دیوونه میشن...!!
 

چهار شنبه 27 دی 1391برچسب:, :: 10:52 :: نويسنده : علی

کســــی چهـ میـــــداند کهـ


امـــــروز چند بار فــــــرو ریختمــ

از دیدن کســــی کهـ

تنهــــــا لباسشـ شبیهـ تــــــــو بود...

 



ادامه مطلب ...
دو شنبه 25 دی 1391برچسب:, :: 20:58 :: نويسنده : علی

یک نفر نیست بپرسد از من

که تو از پنجره ی عشق چه ها می خواهی؟

صبح تا نیمه ی شب منتظری

همه جا می نگری

گاه با ماه سخن می گویی

گاه با رهگذران،خبر گمشده ای می جویی

راستی گمشده ات کیست؟

کجاست؟

صدفی در دریا است؟

نوری از روزنه فرداهاست

یا خدایی است که از روز ازل ناپیداست....
 

دو شنبه 25 دی 1391برچسب:, :: 20:56 :: نويسنده : علی

بـــــه گوشــت میرســــــه روزی ....که بــعــد از تــــو چــــی شد حالــم.......

چـــه جـــوری گـــریـــه میـــکـــردم...کـــه از تو دســـت ور دارم....

نــشـــد گـــریــه کنـــم پــیــشــت....نخـــواســـتم بـــد شــه رفــتارم...

نــمی خواســـتم بفــهمی تـــو.....که مـــن طاقـــت نمـــیارم.....

دلــم واســه خــودم میــسـوخت...بــرای قـــلـــب درگـــیرم.....

یـــه روز تــو خــنده هات گفتی ..تو مــی مونی و مــن مــــیرم......

سرم رو گرم میکردم....که از یادم بـــره ایــن غـــم......

ولــی بازم شــبا تا صبح...تورو تو خـــواب میدیدم....

نمیدونســتی اینارو......چرا بایـــد میــفهمیدی...

من و دیدی
ولی یکبار ازم چیزی نپرســیـــدی..........

 

دو شنبه 25 دی 1391برچسب:, :: 20:47 :: نويسنده : علی

به نام خدایی که غفور است و رحیم                    زندگی بی تو عذابی است وخیم 

تقدیم به امید زندگانی ام، تقدیم به شکوه شب و شکوه مهتاب، تقدیم به اشکهای سوزان روی

کوه گونه هایت ، تقدیم به خنده های دلنشینت و نگاه های پنهانت .

تقدیم به تو ای خیال من ای آسمان قلبم و ای سرچشمه ی الهام من

تقدیم به تو ای محبوب ترین قلبم.

تقدیم به تو که یادت از فکر من ، عشقت در قلب من ، و نگاهت همیشه در ذهن من ماندگار و

عطر مهربانیت همیشه در وجودم جاریست .

میدانی که طاقت دوری از تو را ندارم ولی جدایی با تو را دوست دارم.

می دانی چرا؟

چون با اینکه جدایی از تو بسی برایم دشوار است ولی در عین حال دلپذیر هم هست ،

زیرا به خاطر تو دلتنگی به سراغم می آید .

پس بدان که دل تنگی ها هم بخاطر تو دوست دارم و تو از حال من خبر نداری .

بنابراین:

هر که می خواهد من و تو ما نشویم مرگش باد و خانه اش ویران.

ای عشق من ، ای عزیزترینم:

  چه خوب شد که به دنیا آمدی و چه خوب شد که دنیای من شدی .  

پس:  

  برای من بمان و بدان که هیچ چیز با ارزشتر از عشق نیست و بزرگترین ویژگی عشق بخشایش است.

بنابراین:

 قلبم را که لبریز از عشق است به تو تقدیم می کنم و سوگند می خورم که تا ابد :

                                 عاشقانه دوستت بدارم .


دو شنبه 25 دی 1391برچسب:, :: 20:44 :: نويسنده : علی

 زندگی بدون عشق
مانند درخت بدون شكوفه و میوه می ماند .
زندگی بدون عشق زندگی نیست ....
زندگی چیست ؟
عشق ورزیدن!و........؟
زندگی ماجرایی است پر هیجان ما در زندگی خود نشانه ها یی می بینیم
حاكی از حضور خداوند در درون و بیرون ما .
اگر چشم دل را باز كنیم می توانیم این نشانه ها را ببینیم و بخوانیم .
دنیای ما سرشار از معناست .
هر آنچه كه در درون و بیرون ما اتفاق می افتد نامه ای است از عالم بالا كه باید آن را باز كنیم و بخوانیم .ا
ین نامه ها را خداوند برای همه ما می فرستد او از زبان همه چیز و همه كس و همه حادثه ها با ما سخن می گوید.
عشق چیست ؟ عشق رایحه شناخت خویشتن خویش است .
وقتی لبریز می شوی از حقیقت خود- كه همان خداست – آن گاه سهیم می شوی خود را با دیگران
وقتی می فهمی كه از هستی جدا نیستی .آ
نگاه عاشق می شوی .
عشق میوه تجربه وحدت عارفانه خود با همه چیز و همه كس است .
عشق رابطه نیست بلكه برترین مرتبه وجود است .
بعضی ها به غلط گمان می كنند كه نقطه مقابل عشق نفرت است .
نقطه مقابل عشق نفرت نیست بلكه ترس است .
نفرت عشق وارونه است .
وقتی خود را نمی شناسی
از همه می ترسی در عشق تمام پنجره های وجودت را به روی بی كران باز می كنی .
اما وقتی می ترسی همه ی پنجره های وجودت را می بندی
وبه آن ها قفل آهنی بی اعتمادی می زنی .
وقتی می ترسی تنها می شوی وقتی عشق می ورزی محو می شوی دیگر نیستی تا احساس تنهایی كنی
عشق مرزهای تو را می ریزد وتو را با آدم ها پرنده ها آب ها گیاه و خورشید و ماه و ستاره یگانه می كند .
عشق افتادن قطره به دریاست قطره تویی و دریا خداست .
ما چنان آفریده شده ایم كه فقط می توانیم به عشق زنده باشیم .
بدون عشق مردگی می كنیم .نه زندگی .
اگر نتوانیم عشق بورزیم از زندگی نیز محروم خواهیم شد .
آنگاه آنی نخواهیم بود كه می توانیم باشیم .
اگر عشق نورزیم جاری وجودمان به مرداب ملال می ریزد .
می گندیم و می پوسیم و می میریم .
از مرگ نمی ترسید ؟
اگر مرگ وجود می داشت شاید از او می ترسیدم
بسیاری از آدم هایی كه از مرگ می ترسند خبر ندارند كه هم اكنون مرده اند .
زیرا عشق نمی ورزند .
عشق است كه زنده می كند .
عشق كیمیاست .
ضیافت پر شكوه زندگی هرگز به پایان نمی رسد .این ضیافت همیشه برپاست .
بازیگران زندگی می آیند و می روند اما نمایش زندگی به پایان نمی رسد
عشق تداوم می یاید خنده تداوم می یاید زندگی تداوم می یابد
اگر به كیمیایی عشق برسیم و ققنوس وار بر خاكستر مرگ خویش با ل و پر بزنیم بی تردید حیات جاویدانه پیدا می كنیم .
پیش از آن كه مرگ به ما برسد ما باید به عشق رسیده باشیم
وقتی مرگ می آید باید ما را عاشق و دست افشان و تراوند خوان می بینند
باید مرگ را شگفت زده كنیم مرگ نباید ما را بمیراند.
اگر بمیرید دلتان بیشتر برای چه كسی تنگ می شود؟
برای زمین .
زمین ما كه در كاینات بزرگ تر از ذره ای غبار نیست .
خوشبخت ترین سیاره عالم است .
بر روی این ذره ی غبار حیات شكفته است زمین ما زنده است و نفس می كشد.
گوش بده پرنده ها می خوانند نگاه كن درخت ها غرق شكوفه و میوه اند
آدم ها را ببین عشق ها را خنده ها را گریه ها را .
آیا صدای آواز محزون آن عاشق تنها را نمی شنوی ؟ دختركی در باد می رقصد
آیا او را نمی بینی ؟
خوشا به حال زمین كه زنده است !
خوشا به حال همه ی درخت ها !!
خوشا به حال باران !!
خوشا به حال خورشید وماه و ستاره ها !!!
خوشا به حال شب !!
خوشا به حال روز !!
خوشا به حال عشق !!
خوشا به حال ما !!

دو شنبه 25 دی 1391برچسب:, :: 20:42 :: نويسنده : علی

قسمتی از زندگی همیشه تنهایی و ناراحتی بوده و بس....


وقتی فهمیدم اون عاشق یا شایدم به ظاهر عاشق معشوقشو رها کرده

دیگه هیچی و هیچ کس رو باور ندارم!!!!!

هیچ کـــــــــــــــــــــــــس
 

دو شنبه 25 دی 1391برچسب:, :: 20:41 :: نويسنده : علی

تنهــایـم ...
اما دلتنگ آغــوشی نیستــم...
خستــه ام ...
ولـی به تکیـه گـاه نمـی اندیشــم...
چشــم هـایـم تـر هستنــد و قــرمــز... ... ...
ولــی رازی نـدارم...
چــون مدتهــاست دیگــر کسی را "خیلــی" دوست ندارم...
 

دو شنبه 25 دی 1391برچسب:, :: 20:39 :: نويسنده : علی

این شعرها دیگر برای هیچ‌کس نیست
نه! در دلم انگار جای هیچ‌کس نیست

آن‌قدر تنهایم که حتی دردهایم
دیگر شبیه دردهای هیچ‌کس نیست

حتی نفس‌های مرا از من گرفتند
من مرده‌ام در من هوای هیچ‌کس نیست

دنیای مرموزی‌ست ما باید بدانیم
که هیچ‌کس این‌جا برای هیچ‌کس نیست

باید خدا هم با خودش روراست باشد
وقتی که می‌داند خدای هیچ‌کس نیست

من می‌روم هرچند می‌دانم که دیگر
پشت سرم حتی دعای هیچ‌کس نیست
 

دو شنبه 25 دی 1391برچسب:, :: 18:55 :: نويسنده : علی


 

پيوندها


خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 1
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 1
بازدید ماه : 2
بازدید کل : 15738
تعداد مطالب : 69
تعداد نظرات : 3
تعداد آنلاین : 1

انواع کد های جدید جاوا تغییر شکل موس